یکى دیگر از رهروان راه آقاى رشاد خلیفه , آقاى مهندس عدنان رفاعى مى باشد.
ایشان نیز با تهیه آمارهایى از کلمات قرآن کتابى تالیف کرده اند به نام ((المعجزة )).
به بخشى از مطالب آن توجه فرمائید.
کلمه یوم به صورت مفرد 365 مرتبه در قرآن آمده است .
کلمه شهر به صورت مفرد 12 مرتبه در قرآن آمده است .
کلمه جهنم در قرآن 77 بار و کلمه جنات و مشتقات آن نیز 77 مرتبه تکرار شده است .
کلمه رجل و کلمه امراة هر کدام 24 مرتبه .
کلمه الحیاة و کلمه الموت با مشتقات آنها هر کدام 145 مرتبه .
کلمه الملائکة و کلمه الشیطان هر کدام 68 مرتبه .
کلمه الملائکة و مشتقات آن 88 مرتبه کلمه الشیطان و مشتقات آن نیز 88 مرتبه .
کلمه یفسد و مشتقات آن نظیر کلمه ینفع و مشتقات آن هر کدام 50 مرتبه .
کلمه الرغبة و مشتقات آن با کلمه الرهبة و مشتقات آن هر کدام 8 مرتبه .
کلمه مصیبة و مشتقات آن با کلمه الشکر و مشتقات آن هر کدام 75 مرتبه .
کلمه شک و کلمه ظن هر کدام 15 مرتبه .
کلمه هلک و مشتقات آن با کلمه نجاة و مشتقات آن هر کدام 66 مرتبه .
کلمه النور 24 مرتبه کلمه الظلم و مشتقات آن نیز 24 مرتبه .
کلمه الدنیا و کلمه الاخرة هرکدام 115 مرتبه .
کلمه ثقلت و مشتقات آن با کلمه خفت و مشتقات آن هر کدام 17 مرتبه .
کلمه العز و مشتقات آن با کلمه الذل و مشتقات آن هر کدام 21 مرتبه .
کلمه قبل و قبلک با کلمه بعد و بعدک هر کدام 149 مرتبه .
مجموع اقسمتم و اقسموا معادل تعداد اقسم یعنى 8 مرتبه .
کلمه قالوا معادل کلمه قل 332 مرتبه .
کلمه قلتم و اقول هر کدام 9 مرتبه .
کلمه تقولون و نقول هر کدام 11 مرتبه .
مجموع دو کلمه تقولوا و تقولون معادل کلمه قلنا یعنى 27 مرتبه .
کلمه البر 12 مرتبه که اگر با کلمه یبسا که هم معناى اوست جمع شود 13 مرتبه مى شود.
کلمه البحر نیز 32 مرتبه .
مجموع آنها 45:32+13 بنابراین 1345 خشکى و 3245 آب که این نسبت دقیقا باواقعیت خارجى هماهنگ است .
بسیارى از این آمارها در مقام محاسبه درست نیست و بر فرض صحت نیازمندتوجیهات و تکلفات فراوانى است .
مثلا ایشان براى آنکه در شمارش ((یوم )) به عدد365 برسد گفته است , باید ((یوم )) را به صورت مفرد در نظر بگیریم .
زیـرا اگـر ((ایـام )) و((یـومین )) را به حساب آوریم , به عدد مطلوب نمى رسیم اما باز هم منظور ایشان تامین نمى شود.
زیـرا((یـومـئذ)) و((یـومـکـم )) و((یومهم )) نیز باید از لیست ما خارج شونددر حالى که اینها هم مفردند.
اگـر مـنـظـور ایـشـان از مـفـرد این است که به ((یوم )) هیچ حرفى متصل نباشد, در آن صورت ((بـالـیـوم )) و ((لیوم )) و ((فالیوم )) را نیز باید از لیست خارج کنیم که آمار ما از 365 بسیار کمتر خواهد شد.
خلاصه , ایشان براى نیل به عدد 365 از هیچ اسلوب منطقى پیروى نکرده اند و با این گزینش هاى تبرعى مى توان در اکثر واژگان کتب , نظم ریاضى پیدا نمود.
ایـشـان در مـواردى کـه آمـارش بـه حد نصاب نمى رسد, به دنبال مشتقات آن واژه خاص رفته و مى کوشد با اضافه کردن مشتقات نصاب لازم را تهیه کند و این سؤال بى جواب مى ماند که چرا در بـعـضى موارد باید مشتقات را به حساب آوریم و دربعضى موارد فقط به آمار مفرد آن واژه بسنده کـنـیم ؟
و عجیبتر اینکه ایشان در بعضى واژه ها, مثل :((جهنم )) و((جنات )) مى گوید: در یکى به صورت مفرد و در دیگرى باضم مشتقات باید به مطلوب نایل شد.
در جاى دیگر ایشان واژه ((یفسد)) و مشتقات آن را شمارش مى کند و چون با تعدادواژه ((یصلح )) برابر نمى بیند, سراغ واژه ((ینفع )) مى رود.
در حـالى که براى آشنایان به زبان عربى واضح است که ((یفسد)) در مقابل ((یصلح )) مى باشد نه ((ینفع )).
در دو واژه قبل و بعد وقتى ایشان به حد نصاب لازم نمى رسد, مى گوید:((قبلک )) و((بعدک )) را هم به لیست خود باید اضافه کنیم .
دیـگـر پـاسـخ این سؤال روشن نیست که چرا ((قبلکم )) یا ((قبلنا)) و یا ((قبلها)) را نباید منظور نمائیم ؟ .
کـلـمه ((قالوا)) و((قل )) نیز دقیقا با هم برابر نیستند, یعنى ((قل )) 333 و((قالوا)) 332 مرتبه در قرآن آمده است .
ایشان به جاى آنکه ((قلتم )) را با ((قلنا)) بسنجد, با ((اقول )) مقایسه کرده است .
نـیـز بـه جـاى آنـکـه ((تـقـولوا)) و ((تقولون )) را با ((نقول )) کنار هم قرار دهد, آن را با ((قلنا)) مقایسه کرده است .
از همه عجیب و غریبتر, محاسبه میزان آب و خشکى کره زمین است .
ایـشـان وقـتـى ((بر)) و((بحر)) را با هم مقایسه کرده و به کسر مورد نظر دست پیدا نمى کند, به واژه ((یـبـسـا)) مـتـوسـل مى شود و مى گوید: اگر آن را نیز که مرادف ((بر)) مى باشد, منظور کـنیم تکرار واژه خشکى 13 و تکرار دریا 32 بوده و دو کسر 1345 و 3245 بدست مى آید که خیلى شگفت انگیز و از معجزات قرآن است .
باید به ایشان گفت : چگونه است که باید ((یبسا)) را که مرادف ((بر)) مى باشد, درشمارش دخالت دهیم , ولى کلمه ((یم )) را که مرادف ((بحر)) است دخالت ندهیم ؟ .
وانگهى نسبت آب و خشکى کره زمین همیشه نسبت ثابتى نیست دو هزار سال پیش با امروز بسیار فرق داشته و هزار سال بعد نیز از میزان دریاها کاسته خواهدشد.
یکى دیگر از قربانیان راه رشاد خلیفه , نویسنده کتاب ((آیت کبرى )) مى باشد.
تـمـام این کتاب صدوپنجاه صفحه اى , به محاسبه حروف مقطعه قرآن اختصاص داده شده است و در تـمـام مـحـاسـبات و جدولهاى ترسیم شده در کتاب , ایشان به عددى که مضرب 19 مى باشد مى رسد و همین امر را معجزه جاویدان قرآن مى شمارد.
تـفـاوت ایـشان با دیگر کسانى که همین مسیر را طى کرده اند, در اضافه کردن حروف معجمه به حروف مهمله است .
ایشان در اوائل کتاب مى نویسد: ((چیزى که محرز وقطعى است , این است که در زمان نزول وحى کمترین اثرى از نقطه گذارى وجودنداشته و تا یکى دو قرن قرآن به صورت مجرد و بدون نقطه و اعـجـام نوشته مى شدو اعجام که به معناى نقطه گذارى است , بعد از یکى ـ دو قرن از نزول قرآن رواج یافته است .
از ایـن رو در فـواتـحـى مـانـند:((حم )) و((یس )) و((طس )) و نظائر آنها که روى هم درچهارده صـورت مـختلف در آغاز 29 سوره قرار دارند, نمى توان و نباید مثلا شکل ((ح )) را فقط مخصوص لفظ حا دانست , بلکه بنابر شرح فوق دلالت آن بر دو حرف و دو لفظ ح و خ هم مسلم و آشکار است و ایـن قاعده درباره تمام حروف مهمله فواتح که حالت معجم نیز براى آنها متصور مى باشد صادق است .
بـراسـاس هـمـیـن نظر بود که ما تحقیق خود را درباره حروف مهمله و معجمه فواتح سور شروع کـردیـم و ایـن کـار طى چـند سال با کوشش مداوم و با تائید و هدایت الهى به نتائج بسیار مهم و جالبى رسید و حدس و گمان به واقعیت و یقین مبدل گشت )).
چـنـانکه ملاحظه مى کنید ایشان معتقد است براى محاسبه تعداد تکرار حروف مقطعه سوره هاى حوامیم , نباید به شمارش حرف حا و میم اکتفا کنیم , بلکه بایدچهار حرف را شمارش کنیم : ح , خ , م زیرا ج و خ نیز در صدر اسلام به صورت ح نوشته مى شده است .
و یا اگر حروف مقطعه سوره هاى مبارکه شعرا, نمل و قصص را شمارش مى کنیم , نباید فقط طاو سـیـن و میم را شمارش کنیم , بلکه ظا و شین راهم باید شمارش نموده و به مجموع اضافه کنیم زیرا ظا و شین نیز در زمان نزول قرآن به صورت طا و سین نوشته مى شده است .
در پـاسـخ بـه ایـشان باید گفت : قبول داریم که کتابت و نگارش قرآن در زمان نزول وحى خیلى ابـتـدایى و بسیط بوده و حروف نقطه دار مثل حروف بى نقطه نوشته مى شده است , اما شما از کجا مـتوجه شدید که حروف نقطه دار همچون حروف بى نقطه تلفظ مى شده است ؟
مسلما این نقیصه محدود به کتابت بوده و به قرائت وتلفظ سرایت نمى کرده است .
چه آنکه , اگر در قرائت هم سین و شین یکى بودند درآن صورت الفبا و ساختار زبان عربى به کلى با آنچه ما از زبان عربى مى شناسیم ,فرق مى کرد.
کـتابت و نگارش چندان مهم نیست , آنچه مهم است قرائت است و در عصر نزول وحى مسلما حا و خـا و جـیم در تلفظ فرق داشته اند و معیار در قرآن , چیزى است که بر پیامبر از طریق وحى قرائت مـى شـده اسـت و رسـول اکـرم (ص ) نـیـز هرآنچه را براو وحى مى شد بر مردم تلاوت مى نمود و مسلمین فراگرفته و به سرعت حفظمى نمودند.
هـزاران حـافـظ قرآن در زمان آن حضرت وجود داشت و قرآن در جاى جاى زندگى مردم حضور داشـتـه و مـسـلـمین به آموزش آن اهتمام داشتند و غیر ازنماز در ساعات شب و روز به تلاوت و استماع آن انس مى گرفتند.
وضـعـیـت بـه گـونـه اى بـوده کـه نـقـیـصـه در کـتابت , هرگز به تلاوت و قرائت قرآن تسرى نمى کرده است .
بـنـابـرایـن اصـلا مـنـطـقـى نـیست که به جهت وجود نقیصه در کتابت و اینکه در آن روزگار, نـقـطـه گـذارى مرسوم نبوده است و حا و خا در نوشتن یکسان بوده اند ((حم ))را چهار حرف به حساب آوریم .
وقتى مجازیم ((حم )) را که در آغاز هفت سوره قرآن آمده است , چهار حرف حساب کنیم که همه قرا قرآن , حم را با چهار حرف تلفظکنند.
ما وقتى مجازیم ((یس )) را نماینده 6 حرف (یا, با, ثا, نون , سین و شین )بدانیم که شکل ((یس )) از سـوى قـرا قرآن و مسلمانان به صورت 6 حرف تلفظ شودو حال آنکه هم ((حم )) و هم ((یس )) از زمان نزول وحى تاکنون به صورت دو حرفى تلاوت مى شوند.
چـنانکه ملاحظه مى کنید, تمام کتاب ایشان بر اساس یک مبناى باطل است و باابطال اساس ادعا نـیـازى نـیـسـت تـا بـه ابـطـال تطبیقات این تئورى همت گماریم هرچندایشان نیز مثل دیگر هـمـفـکـرانـش , در موارد زیادى گردش به چپ و تغییر تاکتیک داشته اند و خود را به آب و آتش زده اند تا به مضارب 19 برسند.
مثلا ایشان در محاسبه ((الم )) و ((الر)) وقتى به نتیجه مطلوب نمى رسد, این شکست رابه گردن تغییر رسم الخط ((الف )) مى اندازد در این باره مى نویسد:.
((الف تنها حرفى است که دچار دگرگونى و حذف و تبدیل بى رویه اى شده است .
لذا انجام یک محاسبه دقیق و قابل اعتماد امکان پذیر نیست .
مدتى طولانى همچنان با تاسفى عمیق از این خطاى نگارش و سهل انگارى گذشتگان سپرى شد.
تا اینکه یک روز طرح تازه اى درباره این فواتح , به نظرم رسید که به تدریج پس ازمحاسبات عدیده و آزمـایـشـهـاى گـونـاگـون بـه مرحله ثبوت رسید و معلوم گردید که حروف دیگر این فواتح سیزده گانه مستقلا و بدون ((الف )) نیز داراى همان نقش شگفت ریاضى است )).
در جـاى دیگر در مورد ((کهیعص )) مى نویسد: از سه حرف با و ثا و نون که در فاتحه سوره مریم و یـس بـه دلـیل هم شکلى و شباهت هم ردیف با ((با)) مى توان در نظرگرفت , ((ب )) و ((ث )) از لحاظ تحریر همواره یکسان بوده و فرقشان فقط درنقطه گذارى است .
ولـى ((نـون )) بـا آن دو, فـرق بـارزى دارد .
لـذا ما بر مبناى همین اختلاف ((نون )) را موقتا کنار گذاشته و فرض مى کنیم حروف هم شکل یا در هر دومورد فقط ((ب )) و ((ث )) باشد!.
همانطور که ملاحظه مى کنید, ایشان تغییر تاکتیک مى دهد تا به رقم مورد نظر برسد.
باید از ایشان بپرسیم چرا ((ن )) را فقط در شمارش حروف مقطعه سوره مریم از دورخارج ولى در جاهاى دیگر مثل سوره ((یس )), ((ن )) را منظور کردید؟ .
نقد جزوه ((اعجاز ریاضى قرآن در خصوص اعداد زوج و فرد)) .
شـخـص دیـگـرى بـه نـام کوروش جم نشان , از ونکور کانادا, با توجه به آیه سوم سوره والفجر که خداوند متعال به زوج و فرد سوگند یاد کرده است , به فکر افتاده است که شاید یک نظام عددى بر مبناى زوج و فرد در قرآن باشد و بعد از تحقیقات به این نتیجه رسیده است که اگر اعدادى را که از حـاصـل جمع شماره سوره ها و تعدادآیات سوره ها به دست مى آید, در یک ستون بنویسیم , بعد زوجها را با هم و فردهارا با هم جمع کنیم , جمع اعداد زوج دقیقا مساوى با جمع تعداد آیات قرآن یعنى6236 و جمع اعداد فرد مساوى با 6555 است که حاصل جمع شماره سوره هامى باشد.
سـپـس تـکبیر گویان مى نویسد:.((بدین ترتیب نمونه دیگرى از اعجاز عددى قرآن کشف شده و نشان مى دهد که ترتیب قرار گرفتن سوره ها و تعداد آیات هر سوره , مبتنى بر یک نظام مخصوص وحساب شده اى است .
اللّه اکـبـر))..بـایـد در پـاسـخ گـفـت : اگـر در زوج و فـرد بـودن آیات قرآن نکته اى باشد, باید مـیـان سـوره هاى فرد و سوره هاى زوج یا آیه هاى داراى شماره فرد و آیه هاى داراى شماره زوج به وضوح دیده شود.
اما اثبات , بلکه احداث نکته آن هم با طى کردن این راه پیچ در پیچ ربطى به مفاد آیه ندارد.
ایشان بعد از آنکه بین آیات داراى شماره فرد وآیات شماره زوج و عدد حاصل از مجموع آیات فرد و عـدد حـاصـل از مـجـموع آیات زوج و عدد حاصل از این دو مجموعه هیچ نکته اى نیافته است , شماره سوره را به تعداد آیات سوره اضافه کرده و ستونى از این اعداد تشکیل داده است .
آنها را با هم جمع کرده و باز به نکته اى نرسیده است .
در مرتبه آخر, اعداد زوج این ستون راجداگانه و اعداد فرد را جداگانه با هم جمع کرده است و به دو عدد جدید رسیده است 6236 و 6555.
عدد دوم مضرب 19 مى باشد سراغ عدد اول رفته ولى آن رامضرب 19 نیافته است .
(ایـشان نیز از کسانى است که به عدد 19 در قرآن عنایت خاصى دارد چنانکه در جزوه هاى دیگرى از یـافته هاى آقاى عبداللّه اریک تحلیل کرده است ) اگر هر دو مضرب 19 مى بود خیلى به اعجاب ایشان مى افزود امامتاسفانه یکى مضرب 19 بوده و دیگرى مضرب 19 نیست .
ولى در لابلاى همین محاسبات ناگاه متوجه مى شوند که عدد اول معادل تعداد آیات قرآن و عدد دوم مساوى با حاصل جمع شماره سوره هاست .
اینجاست که تکبیر گویان اعلان موفقیت مى کنند.
ما مى گوئیم خداى حکیم بسیار بعید است با مخاطبین خود از چنین طریقى ارتباطبرقرار نماید.
خداوند نیز در تفهیم و تفاهم با بندگانش همان راهى را طى مى کند که بین عقلا جارى و مرسوم اسـت و مـعـمـا و لغز به کار نمى برد و اگر بخواهد امرى رامعماگونه بیان کند, معماى او باید به گونه اى باشد که تا قیامت معما بماند.
چـه , اگربشر بتواند چیزى را که مشیت خدا آن را معما خواسته است کشف کند این نوعى نقص و ضعف براى خداوند خواهد بود چنانکه به نظر ما حروف مقطعه قرآن از این مقوله اند.
یعنى شواهد و قرائن نشان مى دهد که خداوند مى خواهد اینها در قالب رمز و معما باقى بمانند و یا تاریخ دقیق قیامت به تصریح خود قرآن از این مقوله است .
ایـن نـکته که خداوند در تفهیم مقاصد خود از سیره عقلائیه تبعیت مى کند, در یکى از فرمایشات امام صادق (ع ) به آن تصریح شده است :.
((قیل لابى عبداللّه علیه السلام روى عنکم ان الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجال فقال ما کان اللّه لیخاطب خلقه بما لا یعقلون )).
(وسائل الشیعه جلد 12, ص 243).
بـر اسـاس این حدیث , تفسیرهاى باطنى همه مردود است و اثبات تناسبهاى عددى و نظم ریاضى در قرآن آن هم با عبور از راههاى مارپیچ , یکى از شاخه هاى تفسیرباطنى است .
بـنـابـرایـن بسیار بعید است خداوند از آیه شریفه ((و الشفع و الوتر))چیزى را بخواهد به ما تفهیم نماید که آقاى کورش جم نشان , کشف کرده اند.
زیراادعاى ایشان بسیار غریب و از فهم عرفى دور است و مخاطب , بعد از فهمیدن راه طى شده , باز در هـالـه اى از شـک و تـردید باقى مى ماند و شاید یکى از علل آن جمع شماره سوره با تعداد آیات سوره باشد.
جـمـع ایـن دو پـارامـتـر جمع دو چیزغیرمتجانس است , مثل آنکه تعداد ستونهاى مسجد جامع اصفهان را با تعدادروزهاى هفته جمع نموده باشیم .
اشـکال اساسى تر این است که چنین چیزى اثبات اعجاز قرآن نیست , زیرا به راحتى مى توان کتابى نوشت و از آغاز بین ابواب و فصول و تعداد جملات آن چنین نظمى را جاسازى نمود.
بـنـابـرایـن ایـن کـشفیات ذره اى موجب گرایش منکران قرآن به قرآن نخواهد بود بلکه اینگونه دفاعیات غیرمنطقى و ضعیف خود موجب اعراض واشمئزاز بیگانگان مى شود.
نویسنده دیگرى از کانادا با استفاده از کتاب ((ماوراى احتمال )) تالیف عبداللّه اریک ,مقاله اى تحت عـنوان ((بسم اللّه مفقوده ))!! نوشته و مدعى شده است , نبودن بسم اللّه در صدر سوره توبه و تکرار آن در سوره نمل بسیار حکیمانه و از معجزات قرآن است .
مـا اصـل کتاب را که به زبان انگلیسى است به دست آوردیم .
در آنجاایشان مى گوید: ((اگر براى هر بسم اللّه کدى مرکب از شماره سوره و شماره آیه قراردهیم و مجموع این اعداد را جمع کنیم به عـدد 68191 مـى رسـیـم که دقیقا مضرب صحیحى از عدد 19 مى باشد))..سپس مى گوید: ((در سـوره حمد, بسم اللّه شماره 1 را به خود اختصاص داده , ولى در سوره هاى دیگر بسم اللّه شماره آیه ندارد لذا عدد صفر را به عنوان شماره آیه این قبیل بسم اللّه ها در نظر مى گیریم )).
بر این اساس اولین بسم اللّه قرآن در آیه اول سوره اول است پس کد آن 11 مى شودو دومین بسم اللّه کد 20 را به خود اختصاص مى دهد.
زیـرا شـمـاره آیـه آن صـفر است به همین ترتیب به جلو مى رویم به سوره توبه مى رسیم که چون بـسـم اللّه نـدارد از آن عـبور مى کنیم و بعد در سوره نمل بسم اللّه اول کد 270 و بسم اللّه آیه سى ام کد2730 را به خود اختصاص مى دهد.
بعد مجموع این اعداد را زیر هم نوشته جمع مى کنیم دقیقا مى شود 68191.
بـایـد عرض کنیم اسلوب نویسنده کتاب ((ماورا احتمال )) نیز منطقى نیست ایشان اگرهمچون شـیـعـیان معتقدند که بسم اللّه جز سوره است , باید براى همه بسم اللّه هاى آغاز سوره ها رقم یک را مـنـظور کنند و اگر همچون سنیان معتقدند که بسم اللّه جزسوره نیست , باید در سوره حمد نیز کد 10 را انتخاب کنند, نه یازده را.
زیرااهل تسنن بسم اللّه سوره حمد را نیز جز سوره نمى دانند.
هرچند در رسم الخطعثمان طه شماره یک را به خود اختصاص داده است .
وانـگـهـى در جایى که بسم اللّه جز سوره نیست به چه علت رقم صفر را به جاى شماره آیه انتخاب مـى کـنـنـد؟
چـه آنـکـه صفر به عنوان رقم یکان در کل عدد تاثیر مى گذارد, باید براى مثال کد بسم اللّه سوره 59, عدد 59 باشد نه 590.
پیچیده ترین محاسبات در موضوع اعجاز عددى قرآن به همین آقاى عبداللّه اریک اختصاص دارد.
ایـشان با استفاده از تعداد کلمات و حروف و ارزش ابجدى بسم اللّه الرحمن الرحیم و جابجا کردن ارقام به اعداد بزرگى که گاه تا 73 رقم دارند, دست یافته و اعلام مى کند همه این اعداد مضرب 19 مى باشند.
ایـشان مى نویسد: ((بسیار شگفت انگیزاست که چهار کلمه و 19 حرف آیه بسم اللّه الرحمن الرحیم داراى این تعدادترکیبات عددى مبناى 19 باشند.
کلمات کلیدی: